اولین مهمونی تو خونه ی ما بعد از دنیا اومدن تو پسر شیطون
عزیزکم چند وقتی بود که تصمیم داشتیم سر یه فرصت مناسب دایی جونا و خاله جونا و مامان جونی رو
واسه ی شام دعوت کنیم تا بیان خونمون. دوشب پیش دایی مهدی جون همراه زندایی و امیر سجاد از
گرگان اومدن دامغان.منم فرصت رو غنیمت شمردم و از همه خواستم که شام بیان خونمون...
شیرینم ولی تو اصلا پسر خوبی نبودی و از اول تا آخر غر زدی و الکی گریه میکردی. خاله زری هم مجبور
میشد تورو ببره توی اتاقت تا سرگرمت کنه آخه فقط توی اتاق خلوت ، آروم بودی...اینکه نشد گلکم... مگه
میشه مهمونی نریم یا مهمونی نگیریم؟اولین بارت نیست که این کارارو میکنی.هروقتم که میخوایم
مهمونی بریم غصم میگیره چون همش با تو درگیرم.
خلاصه اینکه آخر شب موقعی که همه رفتن تازه اون موقع ساکت شدی و شروع کردی به خندیدن...حالا
بزنمت؟!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی