اولین باری که سوار رورویک شدی
سلام نفس من. سلام پسر من
طبق معمول امشب حوصلت سر رفته بود و همش نق میزدی. بس که من و بابا جون شما رو تو خونه راه
بردیم و توی اتاقت بردیمو آوردیم خسته شدیم. تا اینکه تصمیم گرفتم رورویک تو از اتاقت بیارم بیرون و تورو
بشونم توش... اولش تصور میکردم که اصلا خوشت نیاد ، ولی وقتی تورو گذاشتم توش از خوشحالی کلی
دست و پا زدی و همش به من و بابا جون نگاه میکردی و میخندید...وای که چقدر واسم لذت بخش بود تو
اونجوری میخندیدی...چقدر واسم لذت بخش بود پای کوچیکتو میزدی به سرامیک و یه عالمه میرفتی عقب
ولی انقدر توی رورویک ریزه میزه بودی که مجبور شدم اون پارچه ای رو که توی 2 ماهگیت تورو تو اون
میزاشتم تا خوابت ببره رو بزارم جلوی سینت تا زیاد به سمت جلو نیای.آخه هنوز خیلی کوچولو هستی که
توی رورویک بزارمت.ایشالله یه ماه دیگه مناسبت میشه.
اینم چندتا از عکسات که تو اون لحظه شکارشون کردم!