سید امیر حسینسید امیر حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

عشق بی پایان

آخه تو چرا مریض شدی؟!

1392/12/12 2:44
نویسنده : فاطمه
540 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان سلام گلم.

 

دو سه روز بود که اصلا حال نداشتی و همش از چشمات و بینی و دهنت آبریزش داشتی .همش گریه

 

میکردی و به سختی شیر میخوردی. چهار شنبه خاله زری اومد خونمون و باهم رفتیم خونه ی مامان

 

جونی. چون محیط واست عوض شده بود یکم سر حال شدی ولی موقت بود و دوباره شروع

 

کردی به گریه کردن...کلافه شده بودم ، نمیدونستم باید چیکارت کنم ...دکتر هم که نرفته بودیم چون تا

 

اون موقع شب حالت بد نبود و چشات به اون شدت قرمز نشده بود... خلاصه همین که داشتم با

 

دستمال اشکای نازتو پاک میکردم متوجه شدم دستمال صورتی شد حس کردم خونه و واقعا هم بود!

 

کلی گریه کردم و همه ی وجودم شده بود استرس...سریع لباساتو پوشوندم و با خاله جون رفتیم خونه و

 

از اونجا همراه بابا حسن رفتیم دکتر...البته دکتر عمومی ، چون اون موقع شب پزشک اطفال از کجا گیر

 

میاوردیم ، فردا هم پنج شنبه بود و متاسفانه پزشک اطفال ویزیت نمیکرد.

 

دکتر واست پماد و قطره نوشت و من تا شنبه طبق دستورش واست استفاده کردم ولی خوب که نشدی

 

هیچ ، سرفه کردنات هم شروع شد.دیروز شنبه بود . عصر که بابا جون اومد خونه باهم رفتیم مطب دکتر

 

شهیدی همونجا که پرونده ی پزشکی داشتی. دکتر گفت حسابی سرما خوردی و پلکات و بینی و گلوت

 

عفونت داره... خلاصه واست شربت چرک خشک کن و دوتا قطره واسه چشات و داروهای سرماخوردگی

 

نوشت و اومدیم خونه...از وقتی این داروهارو استفاده کردی شکر خدا چشات خوب شده و روبه راه

 

تری...الهی مامان فدای اون چشای نازت...فدای اون بیتابی کردنات ، فدای اون اشک ریختنات...اصلا

 

طاقت ندارم ببینم اینجوری مریض شدی...دیگه سرما نخوری ها باشه؟

 

خدا جون اگه من بی توجهی میکنم تو مراقب پسرم باش.

 

01

 

02

 

03

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانی ساره
27 فروردین 93 10:09
انشاءالله که همیشه سالم و سرحال باشی و دیگه مریض نشی مراقب خودت باش عزیزم